«وَ لَوْلا اِذْ سَمِعْتُمُوه قُلْتُمْ ما يكونُ لَنا أنْ نتكلَّم بهذا سُبحانك هذا بُهتانٌ عظيمٌ يَعِظُكُمُ اللّهُ أن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أبدا اِنْ كُنْتُمْ مُؤمنينَ و يُبَيّنُ اللّهُ لَكُمُ الآياتِ وَ اللّهُ عليمٌ حكيمٌ اِنّ الّذين يُحبُّونَ أنْ تَشيعَ الفاحِشةُ فِي الّذينَ آمَنوا لَهُمْ عذابٌ أليمٌ فِي الدُّنيا وَ الآخرةِ و اللّهُ يَعْلَمُ و أنتُمْ لا تَعْلَمُونَ و لَوْلا فضلُ اللّه عَلَيْكُمْ و رَحْمتُهُ و أنّ اللّهَ رؤفٌ رحيمٌ» «آيات 16 ـ 20»
* * *
پنج آيه گذشته كه در دو قسمت پيشين به آن پرداختيم، بخشي از آياتي بود كه به يك جريان تاريخي، اجتماعي در خصوص توطئهاي كه منافقان براي مخدوش ساختن چهره مبارك پبامبر اكرم(ص) چيدند ميپردازد. جريان «افك» و تهمت زدن به يكي از همسران پيامبر(ص)، هر چند با دسيسه چند تن از منافقان شكل گرفت، اما آنچه آن را به شكل يك موضوع پيچيده درآورد سادهپنداري و سهلانگاري جمعي از مسلمانان در برخورد با اين جريان بود كه زمينه گسترش اين شايعه را فراهم كرد. برخي اين دسيسه را در باره عايشه، و برخي ديگر مربوط به ماريه قبطيه دانستهاند كه شرح آن گذشت. به هر حال اين گناه بزرگي بود كه برخي از مسلمانان مرتكب شدند و در مقابل اين توطئه، هشياري و رشد لازم را از خود نشان ندادند. توجه دادن مسلمانان به عظمت اين گناه و لزوم هشياري در مقابل جريانهاي مشابه، بخشي از يادآوريهاي قرآن در اين خصوص بود كه شرح آن را آورديم. آنچه اينك در سومين بخش از اين آيات ميخوانيد توبيخ مجددي است خطاب به آناني كه در دام توطئه افتادند و تأكيدي است بر دوري جستن از تكرار آن، و هشداري است به آنان كه خواهان گسترش فساد و فحشاء در جامعه اسلامي ميباشند.
در اين پنج آيه با سرزنشي دوباره خطاب به مسلمانان يادآور ميشود كه چرا وقتي اين شايعه را شنيديد انكار نكرديد و نگفتيد اين يك تهمت بزرگ است. آنگاه هشدار ميدهد كه مواظب باشيد دوباره مرتكب چنين كاري نشويد. و در ادامه به صورتي كلي به آن دسته از كساني كه علاقه دارند در جامعه اسلامي و در ميان مؤمنان، فحشاء و كارهاي ناپسند گسترش يابد هشدار ميدهد كه اينها در دنيا و آخرت عذابي دردناك، خواهند داشت.
«وَ لَوْلا اِذْ سَمِعْتُمُوه قُلْتُمْ ما يكونُ لَنا أنْ نتكلَّم بهذا سُبحانك هذا بُهتانٌ عظيمٌ»
اين سومين توبيخي است كه در جريان «افك» متوجه مسلمانان ميشود، بنابراين عطف بر آيه 12 «لولا اِذْ سمعتُمُوه ظنّ المؤمنون و المؤمناتُ ...» ميشود. در آن آيه، نكوهش كرد كه چرا مسلمانان با شنيدن اين تهمت، گمان نيك در باره يكديگر نبردند و آن را تهمتي آشكار نشمردند. سپس با اشاره به اشاعهدهندگان اين جريان، يادآور شد كه اگر راست ميگويند چرا بر گفته خود، شاهد لازم (چهار شاهد) نياوردند. آنگاه يادآور ميشود كه اگر فضل و رحمت الهي شامل حالتان نبود، به خاطر فرو غلتيدن در اين جريان عذاب بزرگي سراغ شما ميآمد چرا كه اين تهمت را بر زبان ميآوريد و چيزي را ميگوييد كه به آن آگاهي نداريد و كار كوچكي ميپنداريد در حالي كه پيش خداوند موضوع بزرگي است. حال در اين آيه مجددا تأكيد ميورزد كه چرا هنگامي كه اين تهمت را در باره همسر پيامبر(ص) شنيديد نگفتيد كه ما مجاز نيستيم و چنين حقي نداريم كه اين حرف را بر زبان آوريم. اين تهمت بزرگي است كه دامان خانواده پيامبر اكرم(ص) از آن منزّه و مبرّا است.
در باره كلمه «لَوْلا» پيشتر توضيح داديم. اگر به تهمت و افتراء، «بهتان» گفته ميشود به اين خاطر است كه شخص مورد اتهام با شنيدن آن مبهوت و دچار شگفتي ميشود كه چگونه به او نسبتي ناروا دادهاند كه در او نيست! عظمت و بزرگي «بهتان» در اين جريان كه آيه شريفه با تعبير «بهتان عظيم» از آن ياد ميكند و مسلمانان را توبيخ ميكند كه چرا به مجرد شنيدن اين جريان، عكسالعمل مناسب نشان ندادند و نگفتند «بهتان بزرگي» است، از يك سو به خاطر نوع تهمت است كه مسألهاي بسيار پراهميت ميباشد و از سويي
ديگر، در باره همسر شخصيتي است كه هر نوع خدشه به ساحت مقدس و مطهر او خدشه به اساس هدايت و رسالت ميباشد. البته در تفسير «مجمعالبيان» عظمت آن را مربوط به عقاب آن شمرده است كه سخني خالي از تكلّف و اشكال نيست.
نكته مورد بحث در اين آيه، تعبير «سبحانك» است كه آيا صرف تعجب را ميرساند؟ يعني اين تعبير در جايي به كار ميرود كه انسان به تعجب افتاده و با اين تعبير اظهار شگفتي ميكند. اينجا نيز شنيدن تهمتي ناروا در باره همسر پيامبر(ص)، به راستي كه موجب شگفتي است. از اينرو جا داشت كه با اظهار شگفتي، انكار تهمت، مورد تأكيد صورت گيرد.
برخي همين معنا را براي «سبحانك» قائل شدهاند با اين استدلال كه اصل اين تعبير مربوط به تسبيح خداوند تعالي است كه هنگام مشاهده امري عجيب از مخلوقات او صورت ميگيرد. ولي بعدا در ساير موارد نيز به كار رفته است. بر اساس اين گفته، معناي آيه چنين ميشود:
«و چرا هنگامي كه اين افتراء را شنيديد نگفتيد كه ما را نرسد كه اين را بر زبان آوريم، بسيار مايه شگفتي است، چرا كه اين افترايي بزرگ است.»
برخي احتمال ديگري را در بيان معناي كلمه «سبحانك» مطرح ساختهاند و آن اينكه، اين تعبير يك جمله معترضه است و همان معناي اصلي خويش، يعني «تنزيه» خداوند را دارد و اينجا جاي تنزيه و تسبيح خداوند است زيرا اين روش و اسلوب قرآن است كه هر جا سخني از «تنزيه» ميرود، تنزيه الهي نيز مطرح ميشود؛ چنان كه مرحوم علامه طباطبايي در تفسير خويش آورده است. بر اساس اين معنا، ميتوان وجه تنزيه را اين گونه نيز بيان كرد كه «خدايا! تو منزّهي از اينكه همسر پيامبرت زني فاجر باشد.»
جريان «افك» و تهمت زدن به يكي از همسران پيامبر(ص)، هر چند با دسيسه چند تن از منافقان شكل گرفت، اما آنچه آن را به شكل يك موضوع پيچيده درآورد سادهپنداري و سهلانگاري جمعي از مسلمانان در برخورد با اين جريان بود كه زمينه گسترش اين شايعه را فراهم كرد.
برخي نيز در شرح اين تعبير خواستهاند ميان «تعجب» و «تنزيه» را جمع كنند و بدين وسيله احتمال سومي را در معناي آيه مطرح سازند. يعني در عين حال كه با اين تعبير «تنزيه و تسبيح» الهي صورت ميگيرد، ابراز شگفتي نيز ميشود.
«يَعِظُكُمُ اللّهُ أن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أبدا اِنْ كُنْتُمْ مُؤمنين»
پس از تذكرات و توبيخهاي يادشده و با اين يادآوري كه اگر فضل و رحمت الهي شامل حال مسلمانان نبود گرفتار «عذاب بزرگي»
آيه افرادي كه علاقهمند به گسترش و اشاعه فحشاء در ميان جامعه اسلامي ميباشند، و رواج بيبند و باري و لااباليگري، و شكسته شدن حرمت حدود الهي مايه خوشحالي آنان است را به عذاب دردناك الهي هشدار داده است.
ميشدند، با تعبيري دلنشين و از سر مهرباني هشدار ميدهد كه خداوند شما را موعظه ميكند كه مبادا دوباره مشابه چنين كاري را مرتكب شويد. شما اگر مؤمن باشيد ابدا نبايد چنين كاري را تكرار كنيد.
اين جريان خطرناكي بود كه برخي همداستان شده و از سر دشمني و به انگيزه تخريب چهره پاك پيامبر(ص) به آن دامن زدند و جمع زيادي از مردم نيز از سر ناآگاهي و با سبكسري، آن را پذيرفته و به گسترش آن كمك كردند ولي هر چه بود به لطف خداوند و با روشنگريهاي آيات الهي دوام نياورد ولي بايد درس عبرت و مايه تنبّه مسلمانان باشد كه در مواجهه با چنين دسايسي خويشتنداري كرده و با درايت و تعهد خويش و با شناخت و ايماني كه نسبت به جايگاه رسالت و رهبري الهي جامعه دارند چنين توطئههايي را در نطفه خفه كنند.
«يُبَيِّن اللّهُ لَكُمُ الآياتِ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»
آنگاه با اشاره به اينكه خداوند آيات خويش را براي شما بيان ميكند، آياتي كه از مقام علم و حكمت او برخاسته است چرا كه خداوند عليم و حكيم است، يادآور ميشود كه اين تذكرات و دستورات نيز بخشي از آيات الهي است و خداوند كه آگاه به مصالح و مفاسد شماست و احكام و افعال او از سرچشمه حكمت تراوش ميكند، اين دستورات و رهنمودها را فرو ميفرستد. از اينرو مؤمنان بايد به ديده اهتمام بنگرند و بهاي لازم را به آن بدهند.
«اِنَّ الّذين يُحبُّونَ أن تَشيعَ الفاحِشةُ فِي الّذينَ آمَنوا لَهُمْ عذابٌ أليمٌ فِي الدُّنيا وَ الآخرةِ»
آيات گذشته مربوط به خصوص جريان «إفك» بود، اما اين آيه، يك اصل بازدارنده در جامعه اسلامي را يادآور ميشود كه البته يكي از مصاديق روشن آن، همان جريان «افك» و ايراد اتهام به همسر پيامبر اكرم(ص) و گسترش اين تهمت در سطح جامعه ميباشد. در اين آيه به شدت، آناني كه خواهان گسترش اعمال ناروا و زشت در جامعه هستند و شيوع فحشاء ومنكرات مايه خوشحالي آنان ميشود را تهديد كرده و با بيان اينكه اين دسته از افراد در دنيا و آخرت عذابي دردناك خواهند داشت به آنان هشدار داده است. موضوع اصلي در اين هشدار، «علاقه به شيوع فحشاء» در ميان مسلمانان ميباشد. كلمه «تَشيعَ» كه همخانواده با كلماتي چون «شيوع» و «شايعه» و «اشاعه» ميباشد، معنايي روشن دارد كه چيزي جز همان گسترش، شيوع و فراگير شدن نميباشد. «فاحشه» كه همخانواده با كلماتي چون «فحش» و «فحشاء» ميباشد؛ عبارت از گفتهها و كردههايي است كه داراي زشتي زياد باشد. بنابراين، از يك سو تعبير «فاحشه» يا «فحشاء» در باره هر كار ناروايي به كار برده نميشود و از سوي ديگر اختصاص به امر بسيار ناروايي چون زنا ندارد. از اينرو آيه شريفه، دامنه گستردهاي دارد و شامل هر نوع فحشاء و زشتي بزرگي خواهد شد.
يك نكته قابل توجه در آيه اين است كه آيه نه تنها اين هشدار و عقوبت را منحصر به ارتكاب فحشاء و اعمال ناروا نكرده، و حتي محدود به اشاعه و گسترش تبليغي آن نيز ننموده است بلكه با تعبير «يحبّون» تهديد به عقوبت را توسعه داده و افرادي كه علاقهمند به گسترش و اشاعه فحشاء در ميان جامعه اسلامي ميباشند، و رواج بيبند و باري و لااباليگري، و شكسته شدن حرمت حدود الهي مايه خوشحالي آنان است را به عذاب دردناك الهي هشدار داده است و مستوجب عذاب شمرده است. اگر كسي به صورت پنهاني گناهي را مرتكب شود و حدّي از حدود الهي را زير پا گذارد، البته كاري ناروا كرده و مستحق عقوبت است و بايد توبه كند ولي روشن است كسي كه به صورت علني حدود الهي را هتك ميكند و مرتكب گناه ميگردد و يا رفتار او موجب ترويج گناه و كاهش قبح آن و از ميان رفتن حياء اجتماعي ميشود و به سست شدن مقررات و حدود الهي در نگاه مردم و فراگير شدن گناه و عادي شدن منكر ميانجامد، گناهي به مراتب سنگينتر مرتكب شده است.
گسترش فحشاء و منكرات و استقبال از آن، علاوه بر آثار و عواقب سوئي كه خود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از ميان رفتن ابهّت و احترام حدود و احكام الهي ميشود و به دنبال آن و در نهايت، «منكر» رنگ «معروف» را به خود ميگيرد و ارتكاب گناه و انجام منكر به عنوان يك ارزش و مايهاي براي افتخار به شمار خواهد رفت و حتي دعوت به آن خواهد شد.
اين آيه هر چند به دنبال آيات «قذف» و نيز آيات «افك» ميباشد ولي «تحريم» اشاعه فحشاء و «تهديد» نسبت به آن، اختصاص به قذف و تهمت به معناي خاص آن ندارد. بر اين اساس، اين گفته برخي از مفسرين كه منظور از عذاب دنيوي در آيه مورد بحث، همان حدّ قذف، يعني هشتاد ضربه تازيانه ميباشد، مورد خدشه است. آثار سوء و نتايج شوم گسترش فحشاء و توسعه منكرات و ايجاد حسّ بياعتمادي و بدبيني در جامعه و تبعات ترويج و تبليغ بيبند و باري و سبكانگاري حدود الهي و احكام شرعي، خود عذاب دردناكي است كه دامنگير جامعه خواهد شد. زوال قبح گناه، رواج بياعتمادي در جامعه، فراگير شدن سوءظن، سبك شدن حدود و حقوقي كه روابط و مناسبات اجتماعي را تنظيم ميكند و رشد روحيه بياعتنايي به مقررات اجتماعي و ضوابط شرعي، همه و همه عذابهايي دردناك و تازيانههايي طاقتفرسايند كه بر پيكره جامعه فرود خواهد آمد، حتي اگر در
گسترش فحشاء و منكرات و استقبال از آن، علاوه بر آثار و عواقب سوئي كه خود گناه دارد موجب زوال قبح آن و از ميان رفتن ابهّت و احترام حدود و احكام الهي ميشود.
هيچ محكمهاي ثابت نشود و شخص خاصي تازيانه نخورد. البته مروّجان فحشاء و مبلّغان بيبند و باري و كساني كه هتك حرمت جامعه اسلامي و مردم مسلمان ميكنند و به شايعهسازي و تهمت زدن ميپردازند و يا آبرو و حيثيت افراد را برخلاف قانون و ضوابط شرعي ميبرند، به تناسب جرم و به فراخور گناهي كه مرتكب شدهاند مستوجب حدّ و تعزير شرعي نيز ميباشند.
تنها در صورتي ميتوان منظور از «عذاب دنيوي» در آيه را همان حدّ قذف دانست كه اولاً «الف» و «لام» در كلمه «الفاحشة» را در اشاره به گناهي مشخص دانست (الف و لام عهد)، و ثانيا منظور از اين گناه را همان «قذف» شمرد، و ثالثا «علاقه به شيوع فاحشه» را كنايه از تصميم بر ارتكاب قذف و نقل اين تهمت به ديگران دانست؛ ولي اينها احتمالاتي است كه چندان با ظاهر آيه مناسبت ندارد. علاوه اينكه «قذف» يعني متهم ساختن به زنا، به مجرد تحقق، موجب حدّ شرعي ميشود و مقيد ساختن آن به «قصد شيوع» وجهي ندارد. در روايات نيز در نكوهش اشاعه فحشاء و تحريم آن به معناي عام، به اين آيه استشهاد شده است و منحصر به قذف نگشته است.
نكته قابل توجه در آيه اين است كه حرمت گسترش فحشاء به تهمت زدن و علاقهمندي به پخش شايعات دروغين و يا مشكوك اختصاص نيافته است، بلكه به صورت كلي تمايل به شيوع بيبند و باري و شكسته شدن ترس و واهمه جامعه از ارتكاب گناه، و پردهدري و ترويج ناديده گرفتن حدود الهي، به هر وسيله، از جمله نقل و بازگويي آن تحريم شده است. بنابراين، در مواردي كه حتي قطع به ارتكاب گناه نيز وجود دارد، نبايد با بازگو كردن و علني نمودن و عمومي كردن آن حتي توسط خود شخص گناهكار و مجرم، به گسترش آن و جرأت يافتن ديگران دامن زد. البته روشن است رعايت مصالح مهمتري چون حفظ نظام اسلامي، حفظ جان و مال و امنيت مردم، شهادت در دادگاه، تنبيه علني مجرم در برخي جرايم بر اساس قانون و تشخيص
محكمه صالحه، آگاه ساختن مسؤولين ذيربط از واقعيات جامعه و مواردي از اين دست، مسايلي است كه هر يك ضوابط و مصالح خاص خويش را دارد و احكام و شرايط ويژهاي را ميطلبد؛ اما قطعا صرف جلب توجه ديگران،
زوال قبح گناه، رواج بياعتمادي در جامعه، فراگير شدن سوءظن، سبك شدن حدود و حقوقي كه روابط و مناسبات اجتماعي را تنظيم ميكند و رشد روحيه بياعتنايي به مقررات اجتماعي و ضوابط شرعي، همه و همه عذابهايي دردناك و تازيانههايي طاقتفرسايند كه بر پيكره جامعه فرود خواهد آمد، حتي اگر در هيچ محكمهاي ثابت نشود و شخص خاصي تازيانه نخورد.
شهرتطلبي، افزايش بيننده و شنونده، افزايش خواننده، ارضاء حسّ كنجكاوي، انتقامجويي، تحقير، تسويه حسابهاي شخصي و گروهي، و انگيزهها و عواملي از اين دست، نميتواند مجوّز پردهدري و لكهدار نمودن حيثيت و شخصيت افراد در جامعه از يك سو، و ترويج و تبليغ گناه و فحشاء و جري ساختن جامعه بر ارتكاب گناه باشد. و اين مسؤوليت سنگيني است كه بويژه متوجه رسانههاي جمعي اعم گفتاري و نوشتاري ميباشد.
با توضيحاتي كه گذشت ميتوان گفت «اشاعه فحشاء» عنواني عام است كه مصاديق مختلفي دارد؛ از جمله شايعهسازي، پخش دروغ و تهمت، ايجاد مراكز فساد و فحشاء، فراهم كردن تسهيلات گناه، توسعه زمينه رويآوري جامعه به بيبند و باري،
و تشويق مستقيم يا غير مستقيم جامعه به آن، ارتكاب علني گناه، عدم جلوگيري از آن، ميدان دادن به افراد فاسد و منحرف، اعتراف گرفتن و تشويق به اعتراف در «حقوق اللّه» و يا تلاش براي پي بردن به آن، و نشر گزارشها، عكسها، فيلمها و صحنههايي كه به ارتكاب گناه دامن ميزند، اينها همه جزء مصاديق «اشاعه فحشاء» و نشان دادن علاقه به گسترش آن است.
«و اللّهُ يَعْلَمُ و أنتُمْ لا تعلمونَ»
آيه در پايان، با اين جمله كه «خداوند ميداند و شما نميدانيد»، بدون ذكر متعلق علم، اهميت و عظمت موضوع را مورد تأكيد قرار ميدهد و اين خود شاهد است كه فراز يادشده تنها به دانستن و ندانستن غضب الهي واستحقاق عقوبت اشاره ندارد چنان كه منحصر به اسرار و نهفتههاي قلبي افراد در زمينه تمايل و علاقه به شيوع فحشاء نيز نميباشد. بلكه اين خداوند است كه آگاه به مصالح و مفاسد جامعه و انسان است و بر اساس آن، احكامش را نازل ميكند، و اين او است كه ميداند درون سينهها چه ميگذرد، و چه كسي علاقهمند به گسترش فحشاء و منكر است، و اين او است كه آگاه به عواقب و ابعاد مختلف اين گناه در دنيا و آخرت ميباشد و شما نميدانيد.
كساني كه به شايعهسازي و تهمت زدن ميپردازند و يا آبرو و حيثيت افراد را برخلاف قانون و ضوابط شرعي ميبرند، به تناسب جرم و به فراخور گناهي كه مرتكب شدهاند مستوجب حدّ و تعزير شرعي نيز ميباشند.
«و لَوْلا فَضْلُ اللّه عَلَيْكُمْ و رحْمتُهُ و أنَّ اللّهَ رؤفٌ رحيمٌ»
اين آيه، مشابه آيه دهم است كه در قسمت هفتم، شماره 69 مجله گذشت؛ با اين تفاوت كه در اينجا دو صفت «رؤوف» و «رحيم» به جاي «توّابٌ حكيمٌ» آمده است. و همان گونه كه در آن آيه توضيح داديم جواب اين جمله شرطيه، محذوف است. آنچه در آيه
ذكر شده اين است كه «اگر فضل و رحمت الهي
صرف جلب توجه ديگران، شهرتطلبي، افزايش بيننده و شنونده، افزايش خواننده، ارضاء حسّ كنجكاوي، انتقامجويي، تحقير، تسويه حسابهاي شخصي و گروهي، و انگيزهها و عواملي از اين دست، نميتواند مجوّز پردهدري و لكهدار نمودن حيثيت و شخصيت افراد در جامعه از يك سو، و ترويج و تبليغ گناه و فحشاء و جري ساختن جامعه بر ارتكاب گناه باشد.
بر شما نبود و اگر نبود اينكه خداوند داراي رأفت و رحمت است» ولي ادامهاي براي آن به عنوان جواب نيامده است. و اين ميتواند اشاره به الطاف و نعمتهاي تكويني و تشريعي خداوند باشد كه در آيات پيش، به آنها اشاره شده است. اين تنها فضل و رحمت و رأفت الهي است كه انسان را چنين برخوردار از احكام و قوانين منطبق بر مصالح او كرده است و در صورت انحراف و فاصله گرفتن از آنها راه را براي بازگشت او باز گذاشته و شتابي در تنبيه و عقوبت او نميكند. اين ناشي از رأفت الهي و رحمت ايزدي است كه هشدارهاي خويش را متوجه جامعه ميكند تا از فرو افتادن در فساد و هلاكت پرهيز كنند و جهالت و بيتقوايي، موجب زوال سعادت دنيا و آخرت آنان نشود.
در زمينه «اشاعه فحشاء» با توجه به معناي عام و گستردهاي كه براي آن آورديم و به تناسب عناوين چندي كه مرتبط به اين موضوع ميباشد، روايات بسياري وجود دارد كه در اين فرصت و به تناسب بحث، گزيدهاي از آنها را بازگو ميكنيم.
1ـ محمد بنفضيل ميگويد به امام موسي بنجعفر(ع) گفتم: فدايت شوم، در مورد مردي از برادران مسلمانم خبر ناخوشايندي به من ميرسد. از او در باره آن پرسش ميكنم، ولي او آن را انكار ميكند؛ در حالي كه افرادي مورد اطمينان، آن مطلب را در باره او به من گفتهاند. حضرت(ع) فرمود:
در مواردي كه حتي قطع به ارتكاب گناه نيز وجود دارد، نبايد با بازگو كردن و علني نمودن و عمومي كردن آن حتي توسط خود شخص گناهكار و مجرم، به گسترش آن و جرأت يافتن ديگران دامن زد.
«يا محمد! كذّبْ سَمْعَكَ و بصرَكَ عن أخيك وَ اِنْ شهِد عندك خمسونَ قسامةً و قال لك قولاً فصدّقْه و كذّبهم و لا تذيعنَّ عليه شيئا تشينه به، و تهدم به مروّته، فتكون من الذين قال اللّه عزّ و جل: انّ الّذين يحبّونَ أن تشيع الفاحشةُ في الّذين آمنوا لهم عذاب اليمٌ في الدّنيا و الآخرة»(1)
«اي محمد! گوش و چشمت را در مورد برادرت تكذيب كن و اگر پنجاه نفر هم پيش تو با قسم خوردن شهادت دادند ولي او حرف ديگري گفت، او را تصديق كن و ديگران را تكذيب نما، و هرگز چيزي را كه به واسطه آن، او را بدنام و رسوا كني و جوانمردي و شخصيت او را بشكني، عليه او منتشر نكن، و الاّ جزء كساني خواهي بود كه خداي عز و جل در موردشان فرموده است: انّ الذين يحبّون أن تشيع الفاحشة ...»
روشن است مسايل حقوقي و آنچه در محكمه در چارچوب ضوابط شرعي و بر اساس خواست و روال صحيح قضاوت انجام ميشود، خارج از موضوع اين روايت است.
2ـ امام صادق(ع) اين گفته را از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند:
«مَنْ أذاع فاحشةً كان كمُبتديها و مَنْ عَيَّرَ مؤمنا بشيء لا يموتُ حتّي يركبه».(2)
«كسي كه كار ناپسندي را پخش و افشاء كند، همانند كسي است كه مرتكب آن شده است و كسي كه مؤمني را به امر ناپسندي سرزنش و تحقير كند، نميميرد تا اينكه
خودش گرفتار و مرتكب آن شود.»
3ـ امام صادق(ع) در سخن ديگري فرموده است:
«مَنْ قالَ في مؤمنِ ما لا رأتْه عيناه و لا سَمِعتْ اُذُناه كان من الّذين قال اللّه عزّ و جلّ: ان الذين يحبّون أن تشيع الفاحشة في الذين آمنوا ...».(3)
«كسي كه در مورد مؤمني چيزي را بازگو كند كه چشمانش نديده و با گوشهايش نشنيده، جزء كساني خواهد بود كه خداي عز و جل در باره آنان فرموده است: «ان الذين يحبّون أن تشيع الفاحشة ...»
4ـ چنان كه حضرت(ع) در روايت ديگري، همين مطلب را در باره كساني فرموده است كه حتي گناه يا عيبي را با چشمان خود ديده و با گوشهاي خود شنيدهاند و براي ديگران بازگو ميكنند:
«من قال في مؤمن ما رأته عيناه و سمعته اُذُناه فهو مِنَ الذين قال اللّه عزّ و جلّ: انّ الذين يحبّون أن تشيع الفاحشة ...».(4)
5ـ عباس بنهلاك اين سخن را از امام رضا(ع) شنيده است:
«المستترُ بالحسنة تعدِلُ سبعين حسنةً و المذيعُ للسّيّئة مخذولٌ، و المستترُ بالسّيّئة مغفور له».(5)
«نيكي كسي كه انجام آن را پنهان ميسازد مساوي با هفتاد برابر است، و آن كه بدي را افشاء ميكند دچار خذلان شده و خداوند او را به حال خود وا ميگذارد، و كسي كه بدي را ميپوشاند مشمول مغفرت است.»
6ـ عبدالرحمن بنسيّابه نقل ميكند كه اين سخن را از امام صادق(ع) در باره غيبت و تهمت شنيده است:
«الغيبةُ أنْ تَقُول في اخيك ما ستره اللّه تعالي عليه، و امّا الامر الظاهر فيه مثل الحدّة و العجلة فلا، و البُهتان أن تقولَ فيه ما ليس فيه».(6)
«غيبت، عبارت است از اينكه در باره برادر مسلمانت آنچه را كه خداوند تعالي بر او پوشانده است بر زبان آوري، و اما كاري كه آشكار است مثل تندي و شتابزدگي در او، نه، اين غيبت نيست. و بهتان آن است كه آنچه در او نيست را در باره او بگويي.»
7ـ چنان كه داود بنسرحان در باره ماهيّت غيبت از محضر امام صادق(ع) پرسش كرد. حضرت(ع) فرمود:
«هُوَ أن تقول لاخيك في دينه ما لم يفعَل و تبُثَّ عليه امرا قد ستره اللّه تعالي عليه لميقم عليه فيه حدّ».(7)
«غيبت آن است كه در مورد شخصيت ديني برادرت چيزي بگويي كه مرتكب نشده است و به ضرر او مطلبي را منتشر و پخش كني كه خداوند تعالي آن را پوشانده است و حدّي در آن خصوص بر او جاري نشده است.»
1ـ كافي، ج8، ص147، و ثواب الاعمال، ص295.
2ـ ثواب الاعمال، ص295.
3ـ نور الثقلين، ج3، ص583.
4ـ كافي، ج2، ص357، و نور الثقلين، ج3، ص583.
5ـ ثواب الاعمال، ص213.
6ـ كافي، ج2، ص358.
7ـ همان، ص357.
1. كافي,jeld=8,safhe=147
2. ثواب الاعمال,safhe=295
3. نور الثقلين,jeld=3,safhe=583
4. كافي,jeld=2,safhe=357
5. ثواب الاعمال,safhe=213
6. كافي,jeld=2,safhe=358
7.